خرابم ز مستـی، خرابـم خدایـا شــرابم، سـراپا شــرابم خدایــا
ره کعـبه از هر بیابان که پرسم دهد خــار صحرا جــوابم، خدایــا
بهرسینه ای سرنهـم ناله خیزد غمم، حسرتم، التـــهابم، خدایــا
ز دیدار مـن دیده آزرده گـــــردد مگر چهــــــره آفتـــابم، خــدایا؟
من از بیوفایان وفــا چشم دارم به دنبال نقش ســرابم، خدایـــا
مرا شـاید از شعـله ها آفریـدی که سرتا به پا پیچ وتابم، خدایـــا
چنان دردل اشکها غـرق گشتم که ازغم چونقشی برآبم، خدایا
ز هر موج ویـران شود خـانه من به دریای هستی، حبـابم خدایا
دلم شکوه از ماه و پرویـن ندارد من ازخویشتن در عذابم، خدایا
چو موجم، سراپا خروشم الهی چو بـادم، سراپا شتابم، خدایـــا
زرؤیای هستی، به جز غم ندی همین بود تعبیر خـــــــوابم، خدایا